سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به فرض این خونه خراب شه

نظر

میدونید ایندفعه میخوام بی مقدمه برم سر اصل مطلب. راستش نه نمیتونم پس سلاااام چطورید با آخرین روز های سال 1401 چه میکنید؟ انگار همین دیروز بود که راجب به اینکه آیا سال 1400 شروع قرن جدیده یا آخرین سال قرن قدیم قبلی! میبیند چقدر زود میگذره! پوووف به هر حال زمان خیلی سریع داره میگذره حواسمون باشه تو این مدت زمان باقی مونده چه کارها میکنیم با کی ها همراه میشیم و وقتمون برا چه کسایی صرف میکنیم. این حرف رو میزنم اما عمل؟ فکر نکنم. من همیشه همون ادم همیشگی میمونم؛ همون علیرضا همون نوجونی که نمیدونه باید چیکار. راستش بعضی وقت ها به این فکر میکنم که نکنه همه ادم ها همین حس رو دارن، یعنی اینکه نکنه همه واقعا نمیدونن دارن چیکار میکنن و ققط دارن مسیر رو میان بدون توجه به مسیر، فکر به ای مسئله بعضی وقت ها آرومم میکنه اینکه بدونم تنها نیستم. اینجارو میخوام از یکی از دوستان به شدت عزیزم نقل کنم که اونهم از پیکاسو نقل قول میکنه 

چه کسی چهره انسان را به درستی می بیند: عکاس، آینه یا نقاش؟

راستش به نظرم این خیلی سوال قشنگیه. واقعا چه کسی میتونه درک درست و صحیحی از ما داشته غیر از خود ما، چونکه حتی صمیمی ترین افراد زندگی ماهم، همچون ما زندگی نکردن پس واقعا مارو نمیشناسن ادم که بهش فکر میکنه میبینه که چقدر مسئله عجیبیه ولی اینجارو داشته باشید. هرکسی چیزی رو تو شما بیشتر میبینه که دوست داره اینجا از کتاب مردی که میخواست خوشبخت باشد نقل قول میکنم

باورهایمان به ما امکان تفسیر واقعیت را میدهد

میدونید منظورش چیه، شاید طبیعت حقیقی ما اونچیزی که مردم میبینن نیست. چون باور های مردم دیدشون نسبت به اطراف رو شکل میدن و همین باعث میشه چیز هایی رو در افراد بیشتر و کمتر ببینند. پس میبینید انکه حس کنیم توسط دیگران درک نشدیم خیلی طبیعیه چون واقعیتش هم همینه هیچکس مارو تو دنیا درک نمیکنه. چون اصلا امکان نداره؛ برا اینکار اون ادم از لحظه تولد تا اون لحظه رو جای ما زندگی کرده باشه تا بتونه به درستی شرایط مارو بفهمه. تمام این حرف هارو زذم که بگم اشکالی نده اگه تنهاییم اشکالی نداره اگه احساس میکنیم کسی درکمون نمیکنه، تا زمانی که هنوز خودمون به خودمون ایمان داریم میتونیم به جلو بریم و از مسیر لذت ببریم هرچند که اشتراک گذاشتن این مسیر با یک نفر دیگه میتونه براستی مسیر رو برامون لذت بخش تر بکنه ولی همونطور که گفتم تازمانی که به خودمون ایمان داشته باشیم میتونیم به مسیرمون ادامه بدیم. حالا چی میشه اگه ایمانمون رو نسبت به خودمون از دست بدیم، میدونید که منظورم چیه؟ اینکه دیگه خودمون رو نشناسیم... اینکه برای خودمون یه ادم غریبه بشیم. این خیلی اتفاق مهمیه برای هر انسان، به نظرم اگه این اتفاق افتاد که حتمی می افته. بهتره از پیمودن دست برداریم. صبر کنیم؛ ببینیم که چی شد به اینجا رسیدیم جی شد که اصلا به این آدمی که الان نمیشناسیمش تبدیل شدیم، سعی کنیم بشناسیمش. باهاش اخت بگیریم و با خودمون رفیق شیم. چون مسیر زندگی انقدر مهم هست که حتی اگه تو مسیر توقف کنیم چیزی نمیشه البته توقف به شرط حرکت دوباره. ما که نمیخواییم همیشه یه جا درجا بزنیم. میخواییم؟ روز ها میان و میرن و در آخر سر این ماییم که برا خودمون میمونیم. در انتهای مسیر این ما هستیم که باید به پشت سر نگاه کنیم و مسیر طی شده رو بنگریم. اونجاس که باید از مسیر طی شده راضی باشیم تو انتها ما به این فکر نمیکنیم که کجا ایستادیم فقط به قدم های طی شده نگاه میکنیم...

امیدوارم همیشه خودمون رو بشناسیم...

به وقت بیست و ششم اسفند ماه یک هزار و چهارصدویک هجری شمی ساعت 22230 تبریز، ایران